به این گردش ساعات خوابم عادت کردهام دیگر. با وجود آنکه حدودای سه- چهار صبح خواب رفتم، از هفت بیدارم و هوشیارتر از آنم که خواب من را به آغوش بکشد. بعد از مدتها پرده را کنار زده و وسط اتاق، زیر نور مستقیم و گرم آفتاب نشستهام. دیشب «لانا» پیام داد و گفت حتی میان کنکور و امتحاناتش، سرمای هوا، کرونا و همهی دردسرهای دیگر به فکرم هست. نمیدانم ترس از دست دادن چه چیزی را داشت، اما سعی کردم به او اطمینان بدهم که این ابهام فقط در زندگی او وجود ندارد و همهی ما منبع
درباره این سایت